مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ کاغذ بین انگشتانش خیس است. اضطراب دارد و نمیتواند این اضطراب را از دید غریبههای توی اتاق پنهان کند. اتاق کوچک و کم نور چندمتری را، بارها میرود و میآید و مکث میکند. هربار که مکث میکند، باز چشمانش روی خطوط کاغذ حرکت میکند تا کلمه درست را پیدا کند و دوباره راه میافتد.
از اینکه دیالوگ را نصفهنیمه باقی بگذارد و کلمات از ذهنش فرار کنند، متنفر است. دلش میخواهد در همان برداشت اول، کار را شستهورفته تحویل دهد. بعد از تجربه «ساعت خوش» خیلیها دوست دارند که جلو دوربین مهران مدیری بروند و حالا که شانس به او رو کرده است، نمیخواهد خرابش کند.
جلو دوربین که میایستد، همه دل و جرئتش را جمع میکند. دیالوگ را برای چندمین بار در ذهنش مرور میکند و نور، صدا و حرکت... بالاخره نقطه عطف زندگی او از راه میرسد. پیشتر هم جلو دوربین رفتهاست. با دوربین غریبه نیست، اما میداند که کمدی مهران مدیری، تازه توی دل مردم جا بازکردهاست و «جنگ۷۷» هم میتوانند درست به اندازه «ساعت خوش» محبوب و مشهور، سروصدا کند.
اولین دیالوگش را که میگوید، متوجه خنده ریز عوامل پشتصحنه میشود. انگار توی دلش قند آب میکنند. جوان پرشوری است. تجربه زیادی ندارد، اما انرژیاش فضا را تازه میکند. اولینقدمهایش را جوری برمیدارد که خیلی زود به «زیر آسمان شهر» میرسد. در «زیر آسمان شهر» فقط یک جوان خالیبند، جلو دوربین نیست، او کارگردان این مجموعه تلویزیونی موفق است و کمتر کسی به نام کارگردان توجه میکند.
زیر آسمان شهر به صدها لحظه خاطرهانگیز تبدیل میشود و نسخههای بعدی هم یکییکی از راه میرسد. لحظههای ساده این سریال و خندههای از تهدل، بعدها به یک نوستالژی خاطرهانگیز تبدیل میشود که مردم، پیرپکاجکی، خشایار مستوفی، غلام شیشلولبند، پولاد و مهتاج خانمش را به یاد میآورند. همین یک کار کافی است تا مردم او را بهعنوان «الیور هاردی» کمدی ایران دوست داشتهباشند.
سکوت توی راهرو بیمارستان سنگین است. هیچکس توان حرف زدن ندارد. مهران روی تخت درازبهدراز افتاده است و علائم حیاتش روی صفحه مانتیور بالا و پایین میشود. همه نگراناند. چند ساعت قبل، مهران مثل همیشه پرانرژی و سرحال، سر صحنه فیلمبرداری «نیسان آبی» حاضر بود و بعد در چشم بههمزدنی از حال رفت و تا رسیدن به آمبولانس، به هوش نیامد.
صدای منظم دستگاههایی که به او متصل است، مرز باریک میان بود و نبودش است. دکتر او را به اتاق عمل میبرد و بعد از سکته خطرناکی که از سر میگذراند، قلبش جراحی میشود. پزشکها میگویند فقط چند دقیقه با مرگ فاصله داشت. عمل قلب بازش، بدون آمادگی قبلی ضربه بزرگی برای اوست. ضربهای که بعدها میگوید باعث و بانی تولد دوبارهاش شده است. آدم وقتی تا پای مرگ میرود، بعد از آن برای ذرهذره زندگی، فرصت دوباره قائل است. انگار که در وقت اضافه، باید عملکرد بهتری داشته باشد.
همه او را با خندههایش میشناسند؛ از آن به بعد، اما خنده را فقط یک روی زندگی میبیند. روی دیگرش جدال و درگیری همیشگی است. غفوریان آنقدر در کمدی قَدَر است که هیچ کارگردانی دلوجرئت دعوت از او برای نقشهای جدی را ندارد، اما پس از کاهش وزن ناگهانیاش، کمکم مهران غفوریان به سمت بازی در نقشهای جدی و غیرکمدی میرود.
طنز، ریتم، لحن، زمانبندی دقیق و شناخت موقعیت دارد و نقشهای جدی، اغلب با درونیسازی عواطف و عمق روانشناختی سروکار دارند. جابهجایی میان این دو جهان متفاوت کار سختی است که مهران از عهدهاش برمیآید. جابهجایی از شوخی و لبخند به تراژدی و اشک، صرفا به تکنیکهای بازیگری متکی نیست.
مهران غفوریان برای این کار نیاز به انعطاف زیاد، هوش هیجانی بالا و تجارب عمیق دارد که مثل تکههای پازل، یکییکی آنها را از دل زندگی بیرون میکشد و طرحی نو، از خودش ارائه میدهد. او در «قورباغه»، «بیسروصدا»، «آبی روشن»، «زیبا صدایم کن»، «خاتون» و «زخمکاری» چهرهای متفاوت به نمایش میگذارد.
متولد سوم شهریور است. «مهران غفوریان» امروز پنجاهویکساله میشود و با بیش از صد عنوان فیلم، سریال و اجرای تلویزیونی چه کسی است که او را نشناسد. در خیابان مولوی تهران متولد میشود. پدرش افسر نیروی دریایی است و مادرش هم معلم. برادر بزرگترش، مهدی آهنگساز است و این دو برادر بارها با یکدیگر همکاری کردهاند. سال۱۳۷۳ وارد دانشگاه میشود و نقاشی میخواند. اوج شهرتش با «زیر آسمان شهر» رقم میخورد. سالها یکی از نمادهای کمدی ایران بود که امروز با کارهای درام و جدی هم شناخته میشود.
اگرچه هنوز هم مردم غفوریان طنزپرداز را بیشتر دوست دارند، اما نقشهای جدیاش هم رفتهرفته پختهتر میشود و مردم هم بیش از پیش به تماشای او در قامت بازیگر فیلمهای غیرکمدی عادت میکنند. سال۱۳۹۴ فاصله مهران با مردم کمتر شد. خنداننده برتر برنامه خندوانه، دلهای زیادی را به دست آورد و بههمراه امیرمهدی ژوله، به جایگاه اول رسید و مردم او را از فاصلهای نزدیکتر و خودمانیتر ورانداز کردند.
او چشم انتظار یک موقعیت کارگردانی خوب دیگر است تا دوباره سریال محبوبی از جنس «زیر آسمان شهر» تولید کند. همینطور نقشی که بتواند از تمام ظرفیتهایش برای ایفای آن کمک بگیرد. صداقت بیادا راز ماندگاری اوست. او بازیگری را به زبان مردم ترجمه میکند. حالا پس از چند دهه مسیرش از محبوبیت آنی و مقطعی به اعتباری ماندگار رسیده است. او پل میان نوستالژی و اکنون به حساب میآید و پس از این هم ادامه دارد.